به خاطر مردم است که می گویم گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار، دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود و مردم نمی دانند چگونه می شود بی هیچ واژه ای کسی را که این همه دور است این همه دوست داشت ... لیلا کردبچه
بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
یا گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم !
مهدیه لطیفی
مجنون چو شنید پند خویشان
از تلخی پند شد پریشان
کاین مرده چه میکند کفن را
در پیرهنی کجا کشد رخت
گه کوه گرفت و گاه صحرا
دلم این روزها برای داستان شازده کوچولو خیلی تنگ شده
داستان دلبستگی و وابستگی کودکی به یک گل!
کودکی که هر شب به آسمان خیره میشد تا شاید نشانی از گلی که روزگاری در سیارکی داشته بیابه!
این توهم شیرین هر شب و هر شب به او نیرو میداد برای ادامه مسیر و شاید تحمل اسارتی که در دنیا پای اون رو بسته بود! اسارتی که باعث بشه نتونه در همون لحظه در کنار گلش باشه ... خب یک طرف ماجرا کودک بود با همه بیقراری ها و پایبندی هاش به گل سرخش و طرف دیگه گلی مغرور بود که هر روز و هر روز سرگرمی هایی جدید داشت و شاید به کل از یاد برده بود که روزی کودکی بوده که با هم رشد کردند !
همیشه همینه قصه بی ارزش شدن ارزش ها همیشه برامون تکرار میشه، قصه تکراری شدن و عوض شدن عادت های روزمره و بطبع فراموش کردن هایی که با خود به ارمغان میاره و در آخر دلشکستن ها!!!
کاش کودک هیچوقت نمیفهمید که گلش به یادش نیستـــ...
نه میتونم دور شم از تو
نه میتونم که بمونم
من نه شاهزاده عشقم
نه شهاب آسمونم
تو نه نیستی و نه هستی
دیگه خسته ام از خیالات
مونده بی جواب رو هم
توی زندگیم سوالات
تو یه رنجی
تا همیشه
اگه جون نگیره ریشه
اگه باز بگی نمیشه
اگه یک روزی بدونم
بودن و موندن یادت
واسه قلب عاشق من
که یه عمری عاشقت بود مثل درد زهر نیشه
تو که هستی زندگی هست
قدرت هر خستگی هست
میشه دست قسمت و بست
زیر ضربه های لعنت
که یه دشمنه تو خلوت
که میکوبه میسوزونه
هر خیاله عاشقونه
بود و خوند و موند و نشکستــــ...
برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود.
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداریبرایت شوق آرزو میکنم.
آرامش آرزو میکنم.برایت آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شوی
و با خنده ی کودکان.برایت آرزو میکنم دوام بیاوری
در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار.بخصوص برایت آرزو میکنم که
خودت باشی.....من به بی سامانی، باد را می مانم .
من به سرگردانی، ابر را می مانم.
هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستاره ست/ هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوباره ست/ هنوزم وقتی میخندی دلم از شادی میلرزه/ هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه/ اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره ، دیگه دیره/ اما افسوس با نخواستن دلم آروم نمیگیره ، نمیگیره/ تا گلی از سر ایوون تو پژمرد و فروریخت/ شبنمی غمزده از گوشه ی چشمان من آویخت/ دوری بین من و تو ، دوری ماهی و دریاست/ دوری بین من و تو ، دوری ماه و تماشاست/ اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره ، دیگه دیره/ اما افسوس با نخواستن دلم آروم نمیگیره ، نمیگیره...!
در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند، پروانه شدن یعنی، تباهی... دکتر علی شریعتی
خدای من
خدای خوبه من
این روز ها حس میکنم کمی با فاصله داری نیگام میکنی!
حس میکنم کمی عقب رفتی تا ببینی من چیکاره ام! هه
میدونی!
میدونم که میدونیـــ...
من بودن تو شیشه رو ترجیح میدم به پرواز ...
من این صبر و مدیون لبخــــــــندتم
چی میخوام تا رویای تو با منه
چشات و تو دنیای سردم نبند
که آینده تو چشم تو روشنه
نشونم بده میشه وقتی بخوای
تو برف زمستونی ام گل کنم
تو این روزها زندگی ساده نیستــ
تو باعث شدی من تحمل کنم
تو باعث شدی من تحمل کنم
تو هستی نمیترسم از بی کسی
نمیترسم از بازی سرنوشت
نمیبینمت اما حس میکنم کنارم قدم میزنی تا بهشتـــ
به من یاد میدی صبوری کنم
نمیذاری از زندگی خسته شم
با اینکه هوای جهان خوب نیستــ
به عشق تو دارم نفس میکشم
آی خدایا ای خدایا ای خدایا خدایا
دیشب به سرم زد یه وبلاگ بزنم!
نه اینکه جایی نداشته باشم برای نوشتن! نه جا که زیاده ولی من عاشق مکان سری هستم هه
وقتایی هم که دلم میگیره دلم میخواد بنویسم!
حتی اگر هم ننوشتم دلم میخواد متن و تصویر و با هم ست کنم و بذارم! هه مدل منم این مدلیه دیگه این مدلی آروم میشه این دل وا مونده...
نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده که دلتون بگیره ؟
برا من که زیاد پیش میاد!
این روزا حس میکردم بین روزمرگی ها و کارها دارم گم میشم! برا همین دلم خواست جاییی باشه برا خودم برا دل خودم برا خودم خوده خودم!
دوست دارم دیده نشم هه همه ملت دلشون میخواد دیده بشن ولی من نه!
من میخوام یه مدت گمنام باشم! ناشناس
امروز 19 فروردین 92 این وبلاگ و تقدیم میکنم به خودم :نیششششششش:
اینم بگما بار اولیه دارم برا دل خودم وبلاگ نویسی میکنم پس جای تبریک داره :)
به خودم تبریک میگم یوووووهو
راستی اسم دامین وبلاگ هم به اسم عزیزترینی هست که خیلی ازم دوره ولی نزدیکه! کسی که باعث شده توی روزای سخت زندگیم شاد باشم و تلاش کنم
خیلی قشنگه که ادم تو روزای بی کسی و تنهایی و سختی یه همراه و کنارش داشته باشه، ولی درد آوره که عزیزش در کنارش غصه بخوره و توی مشکلات اذیت بشه...
آرزو میکنم همیشه سلامت باشه همیشه شاد باشه این فرشته زندگی من