خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

مردم نمی دانند...!

به خاطر مردم است که می گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار،

دنیا

دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند

چگونه می شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت ...

 

 لیلا کردبچه


lt6xs6jf53ks27mrymqu.jpg

بند ِ دل ِ من به دل تو بسته استــــ

بند ِ دل ِ من

به لبخندهای تو بند است

برای دوست داشتنت اما

لبخندهایت را نه

دلت را لازم دارم!

از شعبده باز هم کاری ساخته نیست

گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو

گیرم با دستهایی به پهلو باز

که معلوم نیست برای حفظ تعادل است

یا برای بغل کردن تو

تمام طناب را راه بروم و نیفتم

یا گیرم این لبخند لعنتی ات

سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود

با این ها

چیزی از قد تنهایی های من

آب نمی رود عزیزم

و هنوز

شب ها

روی شعرها غلت می زنم !


مهدیه لطیفی

 



t9t37mu7cspcxevjuujm.jpg

خدا با من و تو، تو یک قایقیم

یه احساس خوبی مثه خواب ناز
مثه یک نوازش تو اوج نماز

یه شوق عجیبی واسه پر زدن
تو دستای یک عشق پر پر زدن

مثه خیس شدن زیر بارون شب
مثه نقش لبخند رو مینای لب

یه حرفی مثه آیه ربنــــــا 
قبول تمنایی از آشنــا

خدا با منه تا تو با من اجینی
کی می گه بده عشق پــاک زمینی

خدا با من و تو، شکوه و سکوت
سکوتی پر از حرف بارون زده

تمام سرانجام و آغازه ما
همین حس خوبه، کی می گه بده ؟

ببین سایه ی عشق از ما چی ساخت
ببین حالموم خوبه ما عاشقیم

واسه دیدن شهره دریایی ها
خدا با من و تو، تو یک قایقیم

خدا با منه تا تو با من اجینی
کی می گه بده عشق پــاک زمینی...؟


42wltpl9y2fjs06n7gi.jpg

در من، تو را بیدار کردند...


k44rfu58faj5w530r75s.jpg

امروز،

از تحتِ سینه‌ام،
 دستی، دریچه‌ی مخفی را آهسته باز کرد.
در من، تو را بیدار کردند...


رضا براهنی

دریایی که هیچش کناره نیست!

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست...

5521snayu12rhg5gn6p7.jpg

دوای من چیستــــــ...؟

مجنون چو شنید پند خویشان

از تلخی پند شد پریشان


زد دست و درید پیرهن را

کاین مرده چه می‌کند کفن را


آن کز دو جهان برون زند تخت

در پیرهنی کجا کشد رخت


چون وامق از آرزوی عذرا

گه کوه گرفت و گاه صحرا


ترکانه ز خانه رخت بربست
در کوچگه رحیل بنشست

دراعه درید و درع می‌دوخت
زنجیر برید و بند می‌سوخت

می‌گشت ز دور چون غریبان
دامن بدریده تا گریبان

بر کشتن خویش گشته والی
لاحول ازو به هر حوالی

دیوانه صفت شده به هر کوی
لیلی لیلی زنان به هر سوی

احرام دریده سر گشاده
در کوی ملامت او فتاده

با نیک و بدی که بود در ساخت
نیک از بد و بد ز نیک نشناخت

می‌خواند نشید مهربانی
بر شوق ستاره یمانی

هر بیت که آمد از زبانش
بر یاد گرفت این و آتش

حیران شده هر کسی در آن پی
می‌دید و همی گریست بر وی

او فارغ از آنکه مردمی هست
یا بر حرفش کسی نهد دست

حرف از ورق جهان سترده
می‌بود نه زنده و نه مرده

بر سنگ فتاده خوار چون گل
سنگ دگرش فتاده بر دل

صافی تن او چو درد گشته
در زیر دو سنگ خرد گشته

چون شمع جگر گداز مانده
یا مرغ ز جفت باز مانده

در دل همه داغ دردناکی
بر چهره غبارهای خاکی

چون مانده شد از عذاب و اندوه
سجاده برون فکند از انبوه

بنشست و به هایهای بگریست
کاوخ چکنم دوای من چیست

آواره ز خان و مان چنانم
کز کوی به خانه ره ندانم

نه بر در دیر خود پناهی
نه بر سر کوی دوست راهی

قرابه نام و شیشه ننگ
افتاد و شکست بر سر سنگ

شد طبل بشارتم دریده
من طبل رحیل برکشیده

ترکی که شکار لنگ اویم
آماجگه خدنگ اویم

یاری که ز جان مطیعم او را
در دادن جان شفیعم او را

گر مستم خواند یار مستم
ور شیفته گفت نیز هستم

چون شیفتگی و مستیم هست
در شیفته دل مجوی و در مست

آشفته چنان نیم به تقدیر
کاسوده شوم به هیچ زنجیر

ویران نه چنان شد است کارم
کابادی خویش چشم دارم

ای کاش که بر من اوفتادی
خاکی که مرا به باد دادی

یا صاعقه‌ای درآمدی سخت
هم خانه بسوختی و هم رخت

کس نیست که آتشی در آرد
دود از من و جان من برآرد

اندازد در دم نهنگم
تا باز رهد جهان ز ننگم

از ناخلفی که در زمانم
دیوانه خلق و دیو خانم

خویشان مرا ز خوی من خار
یاران مرا ز نام من عار

خونریز من خراب خسته
هست از دیت و قصاص رسته

ای هم نفسان مجلس ورود
بدرود شوید جمله بدرود

کان شیشه می که بود در دست
افتاده شد آبگینه بشکست

گر در رهم آبگینه شد خورد
سیل آمد و آبگینه را برد

تا هر که به من رسید رایش
نازارد از آبگینه پایش

ای بی‌خبران ز درد و آهم
خیزید و رها کنید راهم

من گم شده‌ام مرا مجوئید
با گم شدگان سخن مگوئید

تا کی ستم و جفا کنیدم
با محنت خود رها کنیدم

بیرون مکنید از این دیارم
من خود به گریختن سوارم

از پای فتاده‌ام چه تدبیر
ای دوست بیا و دست من گیر

این خسته که دل سپرده تست
زنده به توبه که مرده تست

بنواز به لطف یک سلامم
جان تازه نما به یک پیامم

دیوانه منم به رای و تدبیر
در گردن تو چراست زنجیر

در گردن خود رسن میفکن
من به باشم رسن به گردن

زلف تو درید هر چه دل دوخت
این پرده‌دری ورا که آموخت

دل بردن زلف تو نه زور است
او هندو و روزگار کور است

کاری بکن ای نشان کارم
زین چه که فرو شدم برآرم

یا دست بگیر از این فسوسم
یا پای بدار تا ببوسم

بی کار نمی‌توان نشستن
در کنج خطاست دست بستن

بی‌رحمتم این چنین چه ماندی
(ارحم ترحم) مگر نخواندی

آسوده که رنج بر ندارد
از رنجوران خبر ندارد

سیری که به گرسنه نهد خوان
خردک شکند به کاسه در نان

آن راست خبر از آتش گرم
کو دست درو زند بی‌آزرم

ای هم من و هم تو آدمیزاد
من خار خسک تو شاخ شمشاد

زرنیخ چو زر کجا عزیز است
زان یک من ازین به یک پشیز است

ای راحت جان من کجائی
در بردن جان من چرائی

جرم دل عذر خواه من چیست
جز دوستیت گناه من چیست

یکشب ز هزار شب مرا باش
یک رای صواب گو خطا باش

گردن مکش از رضای اینکار
در گردن من خطای اینکار

این کم زده را که نام کم نیست
آزرم تو هست هیچ غم نیست

صفرای تو گر مشام سوز است
لطفت ز پی کدام روز است

گر خشم تو آتشی زند تیز
آبی ز سرشک من بر او ریز

ای ماه نوم ستاره تو
من شیفته نظاره تو

به گر به توام نمی‌نوازند
کاشفته و ماه نو نسازند

از سایه نشان تو نه پرسم
کز سایه خویشتن می‌بترسم

من کار ترا به سایه دیده
تو سایه ز کار من بریده

بردی دل و جانم این چه شور است
این بازی نیست دست زور است

از حاصل تو که نام دارم
بی‌حاصلی تمام دارم

بر وصل تو گرچه نیست دستم
غم نیست چو بر امید هستم

گر بیند طفل تشنه در خواب
کورا به سبوی زر دهند آب

لیکن چو ز خواب خوش براید
انگشت ز تشنگی بخاید

پایم چو دولام خم‌پذیر است
دستم چو دو یا شکنج گیر است

نام تو مرا چو نام دارد
کو نیز دویا دولام دارد

عشق تو ز دل نهادنی نیست
وین راز به کس گشادنی نیست

با شیر به تن فرو شد این راز
با جان به در آید از تنم باز

این گفت و فتاد بر سر خاک
نظارگیان شدند غمناک

گشتند به لطف چاره سازش
بردند به سوی خانه بازش

عشقی که نه عشق جاودانیست
بازیچه شهوت جوانیست

عشق آن باشد که کم نگردد
تا باشد از این قدم نگردد

آن عشق نه سرسری خیالست
کورا ابد الابد زوالست

مجنون که بلند نام عشقست
از معرفت تمام عشقست

تا زنده به عشق بارکش بود
چون گل به نسیم عشق خوش بود

واکنون که گلش رحیل یابست
این قطره که ماند ازو گلابست

من نیز بدان گلاب خوشبوی
خوش می‌کنم آب خود درین جوی

از تو دورم به هر جــ...ا

یه دل میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم
طاقت نداره دلم دلم
بی تو چه کنـــــم؟

پیش عشق ای زیبا زیبا 
خیلی کوچیکه دنیا دنیا

با یاد توام هرجا هرجا 
ترکت نکنــــــم
سلطان قلبم تو هستی تو هستی
دروازه های دلم را شکستی
پیمان یاری به قلبم تو بستی
با من پیوستــــــی

یه دل میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم
طاقت نداره دلم دلم
بی تو چه کنم...؟

پیش عشق ای زیبا زیبا 
خیلی کوچیکه دنیا دنیا
با یاد توام هرجا هرجا 
ترکت نکنـــم...

سلطان قلبم تو هستی تو هستی
دروازه های دلم را شکستی
پیمان یاری به قلبم تو بستی 
با من پیوستی

اکنون اگر از تو دورم به هر جــ...ا 
بر یار دیگر نبندم دلم را 
سرشارم از آرزو و تمنا... ای یار زیبا


22ek3ghzdirwzy76qtfb.jpg

حیات عاشق!


or1bk9k5hj2fpff4e85.jpg


عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است. 

آرتور شوپنهاوئر

شکـــــــوه

به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو 
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی 
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری 
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم 
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر 
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو 
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی 
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا زا چه بشکنی؟ 
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
نخفته ام به خیالی ، نخفته ام به خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم ، خمار صد شبه دارم ، شراب خانه کجاست؟!!!


شازده کوچولو و گل

دلم این روزها برای داستان شازده کوچولو خیلی تنگ شده
داستان دلبستگی و وابستگی کودکی به یک گل! 
کودکی که هر شب به آسمان خیره میشد تا شاید نشانی از گلی که روزگاری در سیارکی داشته بیابه!
این توهم شیرین هر شب و هر شب به او نیرو میداد برای ادامه مسیر و شاید تحمل اسارتی که در دنیا پای اون رو بسته بود! اسارتی که باعث بشه نتونه در همون لحظه در کنار گلش باشه ... خب یک طرف ماجرا کودک بود با همه بیقراری ها و پایبندی هاش به گل سرخش و طرف دیگه گلی مغرور بود که هر روز و هر روز سرگرمی هایی جدید داشت و شاید به کل از یاد برده بود که روزی کودکی بوده که با هم رشد کردند ! 
همیشه همینه قصه بی ارزش شدن ارزش ها همیشه برامون تکرار میشه، قصه تکراری شدن و عوض شدن عادت های روزمره و بطبع فراموش کردن هایی که با خود به ارمغان میاره و در آخر دلشکستن ها!!!
کاش کودک هیچوقت نمیفهمید که گلش به یادش نیستـــ... 



و رفت !

گمان کنم شهریار کوچولو برای فرارش از مهاجرت پرنده‌های وحشی استفاده کرد.

صبح روز حرکت، اخترکش را آن جور که باید مرتب کرد، آتش‌فشان‌های فعالش را با دقت پاک و دوده‌گیری کرد: 
دو تا آتش‌فشان فعال داشت که برای گرم کردن ناشتایی خیلی خوب بود. یک آتش‌فشان خاموش هم داشت. منتها به قول خودش «آدم کف دستش را که بو نکرده!» این بود که آتش‌فشان خاموش را هم پاک کرد. آتش‌فشان که پاک باشد مرتب و یک هوا می‌سوزد و یک‌هو گُر نمی‌زند. آتش‌فشان هم عین‌هو بخاری یک‌هو اَلُو می‌زند. البته ما رو سیاره‌مان زمین کوچک‌تر از آن هستیم که آتش‌فشان‌هامان را پاک و دوده‌گیری کنیم و برای همین است که گاهی آن جور اسباب زحمت‌مان می‌شوند.

شهریار کوچولو با دل‌ِگرفته آخرین نهال‌های بائوباب را هم ریشه‌کن کرد. فکر می‌کرد دیگر هیچ وقت نباید برگردد. اما آن روز صبح گرچه از این کارهای معمولیِ هر روزه کُلّی لذت برد موقعی که آخرین آب را پای گل داد و خواست بگذاردش زیرِ سرپوش چیزی نمانده‌بود که اشکش سرازیر شود.
به گل گفت: -خدا نگهدار!
اما او جوابش را نداد.
دوباره گفت: -خدا نگهدار!
گل سرفه‌کرد، گیرم این سرفه اثر چائیدن نبود. بالاخره به زبان آمد و گفت:
-من سبک مغز بودم. ازت عذر می‌خواهم. سعی کن خوشبخت باشی.
از این که به سرکوفت و سرزنش‌های همیشگی برنخورد حیرت کرد و سرپوش به دست هاج‌وواج ماند. از این محبتِ آرام سر در نمی‌آورد.
گل به‌اش گفت: -خب دیگر، برو و بدان ... اگر تو روحت هم از این موضوع خبردار نشد تقصیر من است. باشد، زیاد مهم نیست. اما تو هم مثل من بی‌عقل بودی... سعی کن خوشبخت بشوی... این سرپوش را هم بگذار کنار، دیگر به دردم نمی‌خورد.
-آخر، باد...
-آن قدرهاهم سَرمائو نیستم... هوای خنک شب برای سلامتیم خوب است. خدانکرده گُلم آخر.
-آخر حیوانات...
-اگر خواسته‌باشم با شب‌پره‌ها آشنا بشوم جز این که دو سه تا کرمِ حشره را تحمل کنم چاره‌ای ندارم. شب‌پره باید خیلی قشنگ باشد. جز آن کی به دیدنم می‌آید؟ تو که می‌روی به آن دور دورها. از بابتِ درنده‌ها هم هیچ کَکَم نمی‌گزد: «من هم برای خودم چنگ و پنجه‌ای دارم».
و با سادگی تمام چهارتا خارش را نشان داد. بعد گفت:
-دست‌دست نکن دیگر! این کارت خلق آدم را تنگ می‌کند. حالا که تصمیم گرفته‌ای بروی برو!

و این را گفت، چون که نمی‌خواست شهریار کوچولو گریه‌اش را ببیند. گلی بود تا این حد خودپسند...

twwwo2chxcge1y216e38.jpg

تو که هستی زندگی هستــــ...

نه میتونم دور شم از تو

نه میتونم که بمونم

من نه شاهزاده عشقم

نه شهاب آسمونم

تو نه نیستی و نه هستی

دیگه خسته ام از خیالات

مونده بی جواب رو هم

توی زندگیم سوالات


تو یه رنجی

تا همیشه

اگه جون نگیره ریشه

اگه باز بگی نمیشه

اگه یک روزی بدونم

بودن و موندن یادت

واسه قلب عاشق من

که یه عمری عاشقت بود مثل درد زهر نیشه


 تو که هستی زندگی هست

قدرت هر خستگی هست

میشه دست قسمت و بست

زیر ضربه های لعنت 

که یه دشمنه تو خلوت

که میکوبه میسوزونه 

هر خیاله عاشقونه 

بود و خوند و موند و نشکستــــ...

تو!

همه کسم تو،هر هوسم تو،هم نفسم تو
بال و پَرم تو،همسفرم تو،بیش و بسم تو
بی تو خموشم،با که بجوشم،جفتِ تنم تو
خسته و عریان،پیش غریبان،پیرهنم تو

بهترین آرزو ها برای بهترینمممممم

http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/new/picc-ptk46vdx-225965-500-567.jpg

برایت رویاهایی آرزو می‏کنم تمام نشدنی
                          
و آرزوهایی پرشور
                            
که از میانشان چندتایی برآورده شود.

برایت آرزو می‏کنم که دوست داشته باشی

         آنچه را که باید دوست بداری
             
و فراموش کنی
             
آنچه را که باید فراموش کنی.

برایت شوق آرزو می‏کنم. 

آرامش آرزو می‏کنم.

برایت آرزو می‏کنم که با آواز پرندگان بیدار شوی

               و با خنده‏ ی کودکان.

برایت آرزو می‏کنم دوام بیاوری

              در رکود، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار.

بخصوص برایت آرزو می‏کنم که 

                          خودت باشی.....

ابر و باد به من شبیهند!

من به بی سامانی، باد را می مانم .

من به سرگردانی، ابر را می مانم.

zy7akg8m4ltjxgqvo0hd.jpg

دوری ماهی و دریا

هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستاره ست/ هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوباره ست/ هنوزم وقتی میخندی دلم از شادی میلرزه/ هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه/ اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره ، دیگه دیره/ اما افسوس با نخواستن دلم آروم نمیگیره ، نمیگیره/ تا گلی از سر ایوون تو پژمرد و فروریخت/ شبنمی غمزده از گوشه ی چشمان من آویخت/ دوری بین من و تو ، دوری ماهی و دریاست/ دوری بین من و تو ، دوری ماه و تماشاست/ اما افسوس تورو خواستن دیگه دیره ، دیگه دیره/ اما افسوس با نخواستن دلم آروم نمیگیره ، نمیگیره...!


ub16csvmspdxg4a8jx1.jpg

Do You See Me ?

دارم اذیت میشم!

کمکم کن خدای من چون دارم اذیت میشم


ghvz9votuh8k4fa2vgm7.jpg

هر از گــاهی

برای قدم زدن با تو

هر از گاهی

از خودم

بیرون می زنم،

روحم هنوز

به خانه بر نگشته!

koake45cdir699apmfdc.jpg

صدا کن مرا



صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید...

yi3ncxdjsvqawdbfbd4r.jpg

پروانه ای که می ماند!

در شهری که خورشید را

به قیمت شمعی نمی خرند،

پروانه شدن یعنی،

تباهی...


دکتر علی شریعتی



56a5zu8ju7gsbuwhmpw.gif




خدای من 

خدای خوبه من

این روز ها حس میکنم کمی با فاصله داری نیگام میکنی!

حس میکنم کمی عقب رفتی تا ببینی من چیکاره ام! هه

میدونی!

میدونم که میدونیـــ...

من بودن تو شیشه رو ترجیح میدم به پرواز ...




سهمم از دنیـــا

پی حس همون روزام
پی احســاس آرامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش

دلم میخوادعاشق شم
آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این دردو ازت میخوام

اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیستـــ

اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیستـــــــ

بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بد جایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه

اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیستـــ

اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیستـــ...

6zscn8qd0q9s7r0q95yh.jpg

تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین !i

وقتی که تو نیستـــی
دنیا
چیزی کم دارد 
مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه !! ... 
من فکر می کنم در غیاب ِ تو
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
همه ی ِ پنجره ها بسته است !
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ...
واقعا ... 
وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن
به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...

"سید علی صالحی"

zwnh0jho4bpiw3r9urm.jpg

کنارم قدم میزنی تا بهشتـــ

من این صبر و مدیون لبخــــــــندتم

چی میخوام تا رویای تو با منه

چشات و تو دنیای سردم نبند

که آینده تو چشم تو روشنه

نشونم بده میشه وقتی بخوای

تو برف زمستونی ام گل کنم

تو این روزها زندگی ساده نیستــ

تو باعث شدی من تحمل کنم

تو باعث شدی من تحمل کنم


تو هستی نمیترسم از بی کسی

نمیترسم از بازی سرنوشت

نمیبینمت اما حس میکنم کنارم قدم میزنی تا بهشتـــ

به من یاد میدی صبوری کنم

نمیذاری از زندگی خسته شم

با اینکه هوای جهان خوب نیستــ

به عشق تو دارم نفس میکشم

آی خدایا ای خدایا ای خدایا خدایا


6skage6411rfin1umb.jpg


من و دلتنگی هام

دیشب به سرم زد یه وبلاگ بزنم!

نه اینکه جایی نداشته باشم برای نوشتن! نه جا که زیاده ولی من عاشق مکان سری هستم هه

وقتایی هم که دلم میگیره دلم میخواد بنویسم!

حتی اگر هم ننوشتم دلم میخواد متن و تصویر و با هم ست کنم و بذارم! هه مدل منم این مدلیه دیگه این مدلی آروم میشه این دل وا مونده...

نمیدونم تا حالا براتون پیش اومده که دلتون بگیره ؟

برا من که زیاد پیش میاد! 

این روزا حس میکردم بین روزمرگی ها و کارها دارم گم میشم! برا همین دلم خواست جاییی باشه برا خودم برا دل خودم برا خودم خوده خودم!

دوست دارم دیده نشم هه همه ملت دلشون میخواد دیده بشن ولی من نه!

من میخوام یه مدت گمنام باشم! ناشناس

امروز 19 فروردین 92 این وبلاگ و تقدیم میکنم به خودم :نیششششششش:

اینم بگما بار اولیه دارم برا دل خودم وبلاگ نویسی میکنم پس جای تبریک داره :)

به خودم تبریک میگم یوووووهو

راستی اسم دامین وبلاگ هم به اسم عزیزترینی هست که خیلی ازم دوره ولی نزدیکه! کسی که باعث شده توی روزای سخت زندگیم شاد باشم و تلاش کنم

خیلی قشنگه که ادم تو روزای بی کسی و تنهایی و سختی یه همراه و کنارش داشته باشه، ولی درد آوره که عزیزش در کنارش غصه بخوره و توی مشکلات اذیت بشه... 

آرزو میکنم همیشه سلامت باشه همیشه شاد باشه این فرشته زندگی من 


tm3qzyz7rokebja3fp06.jpg