دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد نمی دونم اون روز تو وجودم چی شد! نمی دونم چی شد که وجودم لرزید دل من این حسو از تو زودتر فهمید تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم؟ چه دلیلی داره از تو دس بردارم؟ بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟ هر چی شد از حالا همه چیزش با تو دیگه دست من نیست بستگی داره به تو بستگی داره که تو ، تا کجا دوسم داری بستگی داره که تو ، تا چه روزی بتونی عاشق من بمونی ، منو تنها نزاری دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد می دونستم خوبی ولی نه تا این حد انگاری صد ساله که تو رو می شناسم واسه اینه انقد روی تو حساسم من احساساتی به تو عادت کردم هر جا باشم آخر به تو بر می گردم دیگه دست من نیست بستگی داره به تو بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی عاشق من بمونی ، منو تنها نزاری...
اگر یک دو سطر است، یا یک دو صفحه
تو مسئول فحوای این شعرهایی
اگر زشت و بدخط، اگر خوب و خوانا
تو داری مرا مینویسی.
مگر چیست سرمایه من؟
بجز حرفهایی که از تو
بجز لحظههایی که با تو
بجز راههایی که تا تو...
و هر روز حس میکنم رو به پایان خویشم
و از روز دیگر
تو آغاز یک حسّ و حال جدیدی.
زمین سردتر میشود – باغ انگور کمتر
و آدم به گرما و گرما به خورشید
و خورشید، مرهون پیراهن توست.
اگر سردم اینجا، اگر گرم و گیرا
تو مسئول تعبیر این فصلهایی.
مرا گرم بنویس
مرا از سر سطر...
سید علی میر افضلی
"دلتنگی"
فقط یک اسم مستعار است
برای تمام حس هایی که
اسمشان را نمی دانیم
و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی ند...
وقتی کسی را دوست داشته باشی
ناخودآگاه بی آنکه بخواهی میبینی که در دلت غوقاست!
غوقایی از دلتنگی, دلشوره ...
شیرین است دوست داشتن با همه احوالات!
وای به حال روزی که منع بشوی از عواقب دوست داشتن!
یکی در سینه ام فریاد می زند
پرواز کن!
بر تارک دیوار خواهی رسید
و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهی نگریست
هزاران حیف
پر می زنم اما پرواز نه
گویی دست صیادی پر های پرواز مرا بریده است
شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه ...
من از آن روز که دربند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم به وفای تو کز آن روز که دلبند منی دل نبستم به وفای کس و در نگشادم تا خیال قد و بالای تو در فکر منست گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم مینماید که جفای فلک از دامن من دست کوته نکند تا نکند بنیادم ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل جهد سودی نکند تن به قضا دردادم ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم داوری نیست که از وی بستاند دادم دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم
دوستت دارم و همین غمگینترم میکند... وقتی که نمیتوانم چهارفصل جهان را بر شانههای تو آواز بخوانم وقتی که بادی برگهایت را از من میگیرد... درخت بالابلند من! باور کن این همه خواستن غمگین است برای پرندهای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز میکند... "مریم ملکدار"
به سوی تو، به شوق روی تو
به طرف کوی تو
سپیده دم آیم
مگر تو را جویم
بگو کجایی؟
نشان تو گه از زمین گاهی
ز آسمان جویم
ببین چه بی پروا
ره تو می پویم
بگو کجایی.....
کی رود رخ ماهت از نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم
حدیث دل گویم
بگو کجایی؟
به دست تو دادم
دل پریشانم
دگر چه خواهی
فتاده ام از پا
بگو که از جانم
دگر چه خواهی
یکدم از خیال من
نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من
اسیر کوی توام
به آرزوی توام
اگر تو را جویم
حدیث دل گویم
بگو کجایی؟
به دست تو دادم
دل پریشانم
دگر چه خواهی
فتاده ام از پا
بگو که از جانم
دگر چه خواهی
برای دانلود کلیک کنید
به خاطر مردم است که می گویم گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار، دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود و مردم نمی دانند چگونه می شود بی هیچ واژه ای کسی را که این همه دور است این همه دوست داشت ... لیلا کردبچه
بند ِ دل ِ من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دستهایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
یا گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم !
مهدیه لطیفی