خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

در باد، دربدر...



پروانه نیستم

      تنها پری جدا شده‌ام از پرنده‌ای
در باد، دربدر...
       

دل بردی از من به یغما ... ای ترک غارتگر من

همی گویی غمش را در دل نگه دار 


نصیحت گو ، نمی گویی دلت کو ؟؟


____

خدای من خدای خوب من

چی بگم بهت؟

من قوی هستم من جنگجوترن مریم روی زمینم

بیا شعر داره برات میگه د ببین:


من و ب حال من راه نکن

تو ک برای من همه کسی


اگه هنوزم عاشق منی

چرا ب داد من نمیرسی!!!


من از تصور نبودنت

رو شونه تو گریه میکنم


منی ک دل بریدم از همه

ببین برای تو چه میکنم!


تمام عمر رد شدم ازت ببین کجا شدم اسیر توووو

ب پشت سر نگا نمیکنم ک بر نگردم از مسیر تووو


ب حد مرگ میپرستمت ولی برای عشق تو کمه

خودت به من بگو بهشت تو کجای این همه جهنمه؟!


من و ب حال من رها مکن قربونت برم اخه دستام یخ کرده اخه چرا اخه چی دیدی تو وجود من؟

دارم زجر میکشم اخه 

اسیرت شدم خدا 



یک روزی که خوشحال تر بودم...


نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد.
.
یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا* افتاده است.

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم, که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود, رنگارنگ, از همه رنگ, بخر و ببر!

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا 
که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان
و یادم بیاید که 
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.

مهدی اخوان ثالث