خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

بی قراری بی سبب

خدای من... مرا چه شده است این روزها؟

یک نوع جدال خود با خود گریبانم را سخت گرفته!

یک نوع بی قراری که نوع جدیدی از زندگی را به من نشان داده است! 

زندگی در برزخ...!

این روزهایی که سپری میشود حس زنده بودن ندارم! تنها نفس میکشم

صورتم تماماً خیس میشود و با چشمان باز اشک میریزم!

دلیل تحولم را نمیدانم! دلیل شاد نبودنم را نمیدانم! تنها میدانم که تو میدانی در من چه میگذرد که این ساعت شب تنهای تنها اینجا دارم با تو حرف میزنم! ازت میخوام کمکم کنی

من و از پوچی محض از این زندگی در خلسه! از این بی قراری بی سبب برهان

کمکم کن که سخت تنها و درمانده ام


پ.ن

6 ماه هست که احساساتم و در این وبلاگ نوشتم! برام سخت بود دلکندن ازش! امشب میخواستم وبلاگ دیگری ایجاد کنم و پا روی حرفم نزارم! اخه قرار بود دیگه اینجا ننویسم، بعد با خودم فکر کردم این 6 ماه هم جزئی از زندگی من بوده و نمیشه ازش جدا شد به همین خاطر دارم دوباره مینویسم!

هیچ وقت فک نمیکردم وبلاگ نویس بشم هیــــــچ وقت! ^^


نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمین شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:23 ق.ظ http://donyayeyasamin.blogsky.com

آخیییییییییی خیلی قشنگ بود
خوشحال میشم به وبلاگ منم سربزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد