گپی در رابطه با مفهمون عشق:
بنظر من عشق یعنی انتهای دوست داشتن کسی.یعنی اینقد بخوایش که نتونی یه لحظه ناراحتیشا ببینی.یعنی از خودت بگذری بخاطر اون .چشمات فرد دیگه ای رو نبینه دلت کس دیگه ای رو جانده تو خودش.لبخندعاشقانه مال اون باشه زندگیت با اون معنا پیدا کنه عشق یعنی دوست بداری هرآنچه اودوست دارد و متنفر باشی از هرآنچه اومتنفراست.عشق یعنی یه قلب پاکو بی ریا رو تقدیمش کنی.تمام آرزوت خنده و خوشحالی اون باشه حتی اگه انتخاب اون تو نباشی..خلاصه عشق یعنی ته ِتهش…
_____________
عشق یعنی یک نیستان دردوغم
زیرباران دانه های اشک ونم…
.عشق یعنی چون کویر تنها شدن
همچوقطره درپی دریاشدن…
عشق یعنی چون شقایق غرق خون
همچوشمعی سوخته باشی از درون….
عشق یعنی مست مشروب نگار
همچومجنون دربیابان روی خار…
_____________
عشق یعنی تمام آرزوت خنده و خوشحالی اون باشه حتی اگه انتخاب اون تو نباشی.سوال من اینه که پس این وسط ارزش منِ نوعی چی میشه.من باید خودمو بکشم برای کسی که حتی ممکنه برام تب هم نکنه؟؟