خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

خیـــلی دور ... خیـــلی نزدیک

بنام خدایی که برای قلب دوست و برای اثبات دوستی اشک را آفرید...

تنـــــها از دیار خود سفر کــــردم

بــــاز هم آمدی تو بر سر راهــــــم

آی عشق می کنـــی دوباره گمراهــــم

دردا من جوانـــی را به سر کـــردم

تنـــــها از دیار خود سفر کــــردم



دریــا اولین عشق مرا بــــــــــردی

دنــــــــــیا دم به دم مرا تو آزردی


دریـــــــا سرنوشتم را به یاد آور

دنـــــــیا سرگذشتم را مکن بــــــاور



من غریبی قصه پردازم

چون غریقی غرق در رازم

گم شدم در غربت دریــا

بی نشون و بی هــم آوازم

می روم شبـــــــها به ساحــــــل ها

تا بیابم خلوت دلـــ را

روی موج خسته دریـــــا 

می نویسم اوج غم هـــــــــــــا را

دیــــــری است قلب من از عاشقی سیـــــــر استـــ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد